-
مقصر
جمعه 9 تیرماه سال 1396 09:39
تقصیر توئه که من اینه حال روزم دروغ گفتم که مصرش مهم نیست چرا تو کردی این کارارو با من اومدم سمت پسم زدی باز اومدم سمتت منو گرفتی تو آغوشت با یکی دیگه شریکم کردی لهم کردی کشتیم رفتی نرفتم اومدی موندم نخواستی رفتم....... تهمت زدی کتک زدی.... ترسیدم تمام دنیامو رو سرم خراب کردی فرار کردم مال یکی دیگه شدم از ترس تو...
-
آخرین حرفهای تو
چهارشنبه 31 خردادماه سال 1396 17:51
دستامو برای دلداری دورش پیچیدم و گفتم:اونم عاشق میشه...مطمئنم! پاشو کوبید زمین و گفت: نمیشه...! گفتم: این ادمایی که از کنارمون میگذرن رو میبینی؟ گفت: آره...! گفتم: همشون یا عاشقن...یا عاشق میشن.قسم به هر مقدسی که قبول داری میشن! باور کن همه ما ادما تو یک لحظه دلمون نخ کش یه نگاه...یه صدا...یه لبخند...یه هرچیزی که بگی...
-
تولدت
جمعه 29 بهمنماه سال 1395 02:09
دو روز مونده به تولدت... چشم عسلی من .. چقدر غریبه این حرف... چشم عسلیه من... چشم عسلی من دیگه چشم عسلی من نیست... مال مردم شده... مثل من که گذشتم از تو... توهم گذشتی هردو تامون بد کردیم... کاش میشد برای یک بار هم که شده مینشستیم رو به روی هم و اینبار بهت میگفتم که کسی رو که دوست داری کسی رو که عاشقشی رو باید فهمید.....
-
اون روزها
سهشنبه 21 دیماه سال 1395 12:26
اون روز ها دیگه بر نمیگرده... ولی روزای جدید که میاد من و تو با روز های جدید .... برگرد ....ن
-
به جز تو..
چهارشنبه 28 مهرماه سال 1395 13:28
به چشمان سبزت قسم.. حرفی بزن تو ای درد آشنا می شکنی چرا قلبِ مرا منی که عمری پا به پای تو دویده ام وای منی که جز عشقت ، گلی دگر نچیده ام وای ندارم بُغضی از تقدیر از این دورانِ دور و دیر خدا می داند سپردم هرچه هست هستی به دستت ای میِ مستی خدا می داند پی نوشت: عطش میزاید این باده.. بگــــــو با مـــــن... دریغا
-
جدایی
چهارشنبه 24 شهریورماه سال 1395 03:30
فردا ظهر.. دادگاه خانواده... جدایی...
-
بازگشت به خانه ی پدری...
دوشنبه 25 مردادماه سال 1395 02:20
این اتاق اصلاً شبیه اتاق ٣ ٤ سال پیش نیست.. منم دیگه اون مریم چند سال پیش نیستم الان دیگه هیچ چیز سر جاش نیست... خیلی سخته که تک تک اتفاقاتی که فکرشم نمیکردی یه روز واسه خودت بیافتن رو یکی یکی تجربه کنی.. چقدر سخت گذشت به تو اون روزهایی که من به خیال خودم داشتم حال خودمو خوب میکردم... الان که همه اون راه ها رو رفتم و...
-
نذار به خاطره، آخرین دیدار
سهشنبه 22 تیرماه سال 1395 19:56
بار ها و بارها این آهنگ رو به یادت گوش کردم... و با یادت زندگی میکنم لحظه به لحظه... هم پرسه ی خاطراتم من مثل قدیم، پا به پاتم هواتو داره باز این دل تنهام این لحظه ها خالی ازمن نمیپرسی چرا حالی از من نداره ارزشی بی تو این دنیام چشمای تو همه رویام نباشی پیش من بی تو تنهام نذار از دست بره توی غم این ما میتونی که بگیری...
-
درد
شنبه 19 تیرماه سال 1395 09:36
خیلی درد داره وقتی نتونی حرفتو به کسی بگی... دردتو بگی.. خیلی سخته تک تنها بشینی کنج دلت.. واسه خودت در دل کنی... خیلی سخته توان اشتباهاتت رو مجبور باشی جوری بدی که کسی نفهمه... توی دلت مرگ باشه غم باشه ولی نتونی به کسی بگی... و هیچ کس نفهمه... یه حالت خفگی داری.... چقدر سخته ازت بخواد بری و دیگه برنگردی.... چقدر یه...
-
جبر جغرافیایی جبر عاشقی
دوشنبه 10 خردادماه سال 1395 22:51
کجایی تو؟ که ام من؟ و جغرافیای ما کجاست....؟ احمد شاملو
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 22 اردیبهشتماه سال 1395 22:25
متاسفانه هنوز نفس میکشم
-
خود کشی
یکشنبه 19 اردیبهشتماه سال 1395 02:05
انشب میخوام همه چیز رو تمام کنم 12 lorzpmsfo 12 alprazilan mn mmm khirdan vmbedune inke kasi behafe khodda kone enshav shabe akharsmbbashe Chesham dorost nemibiemneo gijam Omidvarsm in srri javamv b bede.. Halem zuad khub bust vSye tioe pardan he zendege nudam bbaz ham jnja mjam... Kash to emshab ini mikhunesi Shayad...
-
همه در ها بسته
سهشنبه 14 اردیبهشتماه سال 1395 19:13
این همه سال واقعاً زبونم بسته بود.. راهی هم نداشتم به سوی تو... الان هم که همه درها رو بستی به روی من... کاش حداقل یه راهی بود که ازت خبر میگرفتم....
-
مریم مُرد- قاتل من کیست؟؟
جمعه 10 اردیبهشتماه سال 1395 23:33
خودکشی فقط مال جسم نیست، منم با جسمم کاری ندارم ولی مریم دیگه مُرد.. مثل پاک کردن یه سری اطلاعات از روی مموری، مریم ام از روی جسم من پاک شد.. اونی که از این به بعد خواهید دید ساخته دست خودتونه اسمش رو هرچی که میخواین بذارین... ولی من دیگه نیستم... پ.ن: اینو وقتی نداشتن جدا شم بهشون گفتم... من متنفرم از این زندگیه...
-
بی تو
یکشنبه 5 اردیبهشتماه سال 1395 01:08
من هنوز دلم میلرزد لحظه اولین بوسه مان را بیاد می آورم... هنوز دلم میریزد تصویر خنده هات در ذهنم حاضر میشود... یادم است به من گفتی قفل شده ای میان جای خالیه وجودم.. بی شک بهترین حرفی که از تو شندیم... بی شک که بعد از تو از کسی نشیدم نه خواستم که بشنوم بعد از تو به دنیای خودم بد کردم بی دلیل به او بله گفتم... نه بریدم...
-
بی شک
پنجشنبه 2 اردیبهشتماه سال 1395 13:16
بی شک بی تو مرا این شهر حبس میشود.. حبس شده.. زندان شده.. حبس ابد... من چند سالیست در حبس ابدِ بدون تو ماندنم... خسته ام از نبودنت... بیا و من رو بازخودت ببر.. من چشمانم را بسته ام تا تو بیایی و من رو با خودت ببری با نا کجایی که نمیدانم کجاست... بیا و منو از حبس ابد خلاصم کن...
-
دلتنگی در حد مرگ
پنجشنبه 19 فروردینماه سال 1395 00:57
خیلی دلم تنگه امشب مثل خیلی از شبهای دیگه که بغض راه نفسمو میبست توی تختم خوابیدمو به خودم میپیچم.... بدجور بی خبری امون ازم گرفته... چقدر از این شبها داشتم و لام تا کام چیزی نگفتم.... همین روانیم کرد.... همین سکوت های لعنتی... کجایی... دیگه حتی رمقی برای سر زدن به من نداری... نباید هم داشته باشی بهت حق میدم.... ولی...
-
مسیر بی باز گشت
سهشنبه 10 فروردینماه سال 1395 06:08
هزار بار لعنت به من.... هر روز هزار بار این سوال رو از خودم میپرسم هر روز هزاران بار میمیرم و زنده میشم... که چه کردم من دستی دستی با خودم....! چرا کردم؟ چرا اینکار رو باخودم کردم؟؟ اون موقع که سر بله گفتن اشک میریختمو همه فکر کردن از خوشحالیه... اون موقع چرا اینکارو باخودم کردم؟؟ چرا فرار نکردم از همه چیز...؟ بهم...
-
سال ها پس دیگری میگذرند
سهشنبه 3 فروردینماه سال 1395 02:13
سال ها یکی پس از دیگری میگذرند... بی تو لعنت به "ما" ی به غیر از "من و تو" باهم
-
نامه های تو به من
پنجشنبه 20 اسفندماه سال 1394 14:59
کاش دفتر نامه هات رو بهم میدادی... اونا مال منن.. مگه برای من ننوشتی؟ باید خونده بشن.. من اون دفتر رو میخوام ... اون دفتر درواقع ٤ سال گم شده زندگیه منه... باید بخونمش....
-
the truth is we were much too young
دوشنبه 17 اسفندماه سال 1394 22:57
واقعیت اینه که ما خیلی جوون بودیم... جوونی کردیم... از هم گذشتیم من همیشه برای تو کم بودم...
-
سه هزار و سه شب
چهارشنبه 12 اسفندماه سال 1394 21:44
اگه میخواستم شب هایی که بهت فکر میکردم، بهت مسیج بدم یا نشونه ای بفرستم، هزار و یک شب شهرزاد که هیچ سه هزار و سه شب من میشد... میخواستم بهت مسیج بدم ولی یادم اومد تو تمایلی به من و خاطراتم نداری ......... بیخیال شدم
-
کتابمون
سهشنبه 11 اسفندماه سال 1394 21:02
آره تصمیم گرفتم بلاخره یه کتاب مینویسم به اسم " اعترافات من به تو" هرچقدر هم برای تو بی ارزش باشه، تمام احساس هایی هستش که بهترین دوران زندگیه منو تشکیل دادن برای تو شاید انقدر بی ارزش که هم خوابی با هزاران نفر رو به تنها نشستن مثل من گوشه تخت و فکر کردن به اونها رو ترجیح دادی! باشه حق برای تو..درکت میکنم...
-
انصافت کو خدا؟
جمعه 30 بهمنماه سال 1394 01:07
خدایی این انصافه...؟ این عدالته؟ این حقه؟ باورم شد خدا... باورم شد که داری ازم انتقام میگیری... مگه من تو این چند سال آرامش داشتم؟ که انتقام اون رو از من بگیری... تو که دیگه خودت میدونی چیا به من گذشت... پس کی میخوای تمومش کنی این بازیه مسخره رو ... تمومش کن بره ...
-
فریاد
دوشنبه 26 بهمنماه سال 1394 00:55
دلم میخواست فریاااااد بزنم.. داااد بزنم گریه کنم بچرخم بچرخم بچرخم انقدر بچرخم که دیگه من، من نباشم... دلم میخواست توی کوچه خیابونای اندرزگو داااد میزدمو صدات میکردم.... واقعا به شنیدن صدات نیاز دارم... کاش دلت رو به دریا میزدی و باهام حرف میزدی.... من بعد از تو از همه چیز دور شدم.. من بعد از تو نه تنها با خدا غریبه...
-
خونهء ما
یکشنبه 18 بهمنماه سال 1394 01:10
یه خونه بود، یه خونه کوچیک ولی پر نور، ٢ نفر توش زندگی میکردن.. همه چی عالی بود هـیچ حرفی از افسوس و اه نبود ٢تا دختر کوچولو داشتن یکیشون بور بود با چشمای عسلی اون یکی هم چشم و ابرو مشکی .. خیلی همه چیز عالی بود،خیلی شبیه ما بودن، اون مایی که باید میبود شبیه واقعیت بود خیلی زیاد، کاش بیدار نمیشدم.. پ.ن: اسم دختر...
-
دردناک
چهارشنبه 14 بهمنماه سال 1394 01:49
دلم روحم فکرم حسم پیش توست، اما... نیستی.. نیستم... همیشه همین بوده... دلم بدجور تنگته.. چند شبه که به خوابم نمیای.. نمیگی طاقت نمیارم؟؟ این همه سال رو فقط با خوابت تونستم بگذرونم! الان همون هم میخوای ازم بگیری؟؟ نخیر نمیذارم خوابه خودمه، تو ام با اون قد بازیات نمیتونی روحتو از خوابم بکشی بیرون
-
کلافه سردر گم! قاف!
شنبه 3 بهمنماه سال 1394 03:15
تو اصلاً به من فکر میکنی؟ اصلاً "میم" رو توی طول شبانه روز یادت میاد؟ اصلاً نه من اون "میم" نیستم دیگه.. "میم "خودت رو یاد میکنی؟ توی این سالها بار ها و بارها این سوال رو از خودم پرسیدم.. و توی دلم از تو... نه من جایی توی زندگیت ندارم... همین منو میترسونه از آینده ی تنهاییم... همه بهم...
-
تو تنها، من هم تنها..
جمعه 2 بهمنماه سال 1394 04:58
تو شاید الان تنها توی خونه خودت و به قول خودت لمس افتاده باشی روی کاناپه.. شاید خواب باشی، شایدهم بیدار.. و به کارت فکر میکنی.. شایدهم به رابطه ات با دوست دخترت... من.. اینجا تنها.. توی همون اتاقی که دیدش توی خونه پدری قهر روی تختم دراز کشیدم و به این میاندیشم که "من قبل از کور شدنم کامل، یک بار دیگر تورا خواهم...
-
مریم سپید
شنبه 26 دیماه سال 1394 00:41
http://s4.picofile.com/d/b1fe2ea9-16c7-4c10-97e4-f8c74106237d/maryam_atta.mp3 مریم چرا با ناز و با افسون و لبخندی؟ به جانم شعله افکندی، مرا دیوانه کردی امشب که با ناله، غمت در دیده می بارد دلم در سینه مینالد، مرا دیوانه کردی رفتی مرا تنها به دست غم رها کردی به جان من خطا کردی مرا دیگر نخواهی پیدا شدی با غم، تو در جام...