بار ها و بارها این آهنگ رو به یادت گوش کردم... و با یادت زندگی میکنم لحظه به لحظه...
هم پرسه ی خاطراتم
من مثل قدیم، پا به پاتم
هواتو داره باز این دل تنهام
این لحظه ها خالی ازمن
نمیپرسی چرا حالی از من
نداره ارزشی بی تو این دنیام
چشمای تو همه رویام
نباشی پیش من بی تو تنهام
نذار از دست بره توی غم این ما
میتونی که بگیری دستای عاشقمو
تا بگذره از چشام رد غمو
دوباره بیا
میتونی که بتابی رو تن این شب سرد
رد شیم از پائیز خسته و زرد
تا اوج بهار
با من بمون تا همیشه
نذار ویرون بشم مثه شیشه
تمام قصه رو به دلت بسپار
برگرد از این غم ممتد
نذار بگن عاشقش دیگه جا زد
نذار بشه خاطره آخرین دیدار
میتونی که بگیری دستای عاشقمو
تا بگذره از چشام رد غم
دوباره بیا
میتونی که بتابی رو تن این شب سرد
رد شیم از پائیز خسته و زرد
تا اوج بهار
خیلی درد داره وقتی نتونی حرفتو به کسی بگی... دردتو بگی..
خیلی سخته تک تنها بشینی کنج دلت.. واسه خودت در دل کنی...
خیلی سخته توان اشتباهاتت رو مجبور باشی جوری بدی که کسی نفهمه... توی دلت مرگ باشه غم باشه ولی نتونی به کسی بگی... و هیچ کس نفهمه...
یه حالت خفگی داری....
چقدر سخته ازت بخواد بری و دیگه برنگردی....
چقدر یه اشتباه میتونی سنگین باشه...
اشتباه اشتباهه! چه ازش لذت ببری چه تا خود صبح زار بزنی که چرا مجبور بودی....
کاش زمان بگذره.. کاش زمان همه چیز رو برای یه بار هم که شده عوض کنه....
زمان.. همین زمان لعنتی گولمون زد....