گوشه ای از کاغذهای پاره

کاغذ پاره های من

گوشه ای از کاغذهای پاره

کاغذ پاره های من

خونهء ما

یه خونه بود، یه خونه کوچیک ولی پر نور، ٢ نفر توش زندگی میکردن.. همه چی عالی بود هـیچ حرفی از افسوس و اه نبود
٢تا دختر کوچولو داشتن یکیشون بور بود با چشمای عسلی اون یکی هم چشم و ابرو مشکی .. خیلی همه چیز عالی بود،خیلی شبیه ما بودن، اون مایی که باید میبود 
 شبیه واقعیت بود خیلی زیاد، کاش بیدار نمیشدم..











پ.ن: 
اسم  دختر کوچیکه رها بود...
ولی اون چشم عسلی رو هرچی میخواستم صدا کنم زبونم بسته شده بود... 
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد