-
پست چهل و چهارم - شرح حال این روز های من
دوشنبه 7 آذرماه سال 1390 14:49
همه چی آرومه تو به من دل بستی این چقدر خوبه که تو کنارم هستی همه چی آورمه غصه ها خوابیدن شک نداری دیگه تو به احساس من همه چی آرومه من چقدر خوشحالم پیشم هستی حالا به خودم می بالم تو به من دل بستی از چشات معلومه من چقدر خوشبختم همه چی آرومه تشنه ی چشماتم منو سیرابم کن منو با لالائی دوباره خوابم کن بگو این آرامش تا ابد...
-
پست چهل و چندم!!! پست چهل و چندم که رفته بود جزو چرک نویس ها
دوشنبه 7 آذرماه سال 1390 14:49
باورم نمیشه مرگ به همین راحتی میادو تو رو با خودش میبره او دیگه تموم میشی..انگار اصلا از اول نبودی..و شاید و اونم فقط شاید یه خاطره ازت بمونه توی ذهن کسایی که یا طلبکارن یا تو بودی یه قسمتی از زندگیشون... ولی تو الان آرام و با درد داری جون میدی و شاید تا ۳ ثانیه دیگه مثل یه تیکه گوشت افتاده باشی اون وسط..که...
-
پست چهل و نهم
دوشنبه 7 آذرماه سال 1390 14:49
آن زمان که واژه هایم...حرف هایم...ترانه های عاشقانه ام بی محتوا تعبیر شوند... رو به پایان نزول خواهم کرد... عروسکم آن شب شعری عاشقانه در گوشم زمزمه کرد: وقتی واژگانت در این دیار مفهومی نیابد... نگران و آشفته نباش! دخترک زنده است و تا ابد خواهد بود... بنویس! بنویس تا شاید روزی رسد که ترانه هایت جلا دهند این آدم ها را !...
-
چرا تبریک؟ 1389
دوشنبه 7 آذرماه سال 1390 14:48
چرا ساله نورو تبریک میگیم بهم؟ یکی اینو واسه من توضیح بده لطفا!! خیلی خوشحال میشیم که سنمون ۱ سال بیشتر میشه؟ بدون اینکه کاری کرده باشیم مثلا توی همین ۲۱ ساله زندگی!؟ البته گفته باشم من هنوزم دلم میخواد ۱۷ ساله باشم! حالا نمیتونم به صراحت بگم ۱۷ سالمه ولی خیلی راحت میگم که ۱۹-۲۰ سالمه! هرکیم مشکلی داره به من...
-
- سال نو- نوروز ١٣٨٩
دوشنبه 7 آذرماه سال 1390 14:48
خیلی بده که نزدیک عید باشه بد تو اصلا حس عید نداشته باشی! خیلی بده که دم عید لپتاپت بخوره توی صورتت و دماغت بشکنه! تازه هیچ کس هم یدونه اساماس نده حالتو بپرسه! بد تو نگران "....ن" باشی که چرا یک روزه گوشیش خاموشه و من دوباره خوابشو دیدم خدا به خیر کنه! بعدشم که مبایلشو روشن میکنه ":|" بگه...
-
نقل شعر!
دوشنبه 7 آذرماه سال 1390 14:48
بالاخره اینجا عدهای فقط به خاطر یک واژه ساده تصمیم گرفتند از بین گریه و بدگمانی عبور کنند و بروند آن طرف دریا ببینند چه اتفاقی افتاده است ولی باز هم به همان تقدیر همیشگی دچارشان کردند و اگر باد آبستن بوی گریه نشده بود هیچ کس از این راز خبردار نمیشد حالا روزهای ماتم را که از تقویم برداری دیگر تعریفی برای سال وجود...
-
- یک آسمون ابری یک دل بارونی
دوشنبه 7 آذرماه سال 1390 14:48
اگه یه روز بری سفر ... بری زپیشم بی خبر اسیر رویاها می شم ... دوباره باز تنهامی شم به شب می گم پیشم بمونه ... به باد می گم تا صبح بخونه بخونه از دیار یاری ... چرا می ری تنهام می ذاری اگه فراموشم کنی ... ترک آغوشم کنی پرنده دریا می شم ... تو چنگ موج رها می شم به دل می گم خواموش بمونه ... میرم که هر کسی بدونه می رم به...
-
پست پنجاه و چهارم - وات د قاف!!!
دوشنبه 7 آذرماه سال 1390 14:48
وقتی که احساسات مریم بیشتر از عقلش کار میکنند... اون وقت است که همه چی به قاف میرود....! :|
-
پست پنجاه و سوم - ملودی وار
دوشنبه 7 آذرماه سال 1390 14:48
آرامش غریب...صدای پیانو..صوند ترک فیلم امیلی... من غرق درد ملودی آهنگ...چشمان بسته..همه چیز میرقصد حتا در دنیای تاریک پشت پلکهای من... نور آفتاب،از لابلای شیارهای پرده،گردهای کوچکی که در هوا معلق و آزاد به بازی کودکانهٔ خود میپردازند... موهای تیرهٔ باز من،چشمان وحشی و مشکی من...افکار پراکندهٔ ذهن من...دستان منتظر من...
-
بازهم میخواهمش گوش دهم
دوشنبه 7 آذرماه سال 1390 14:47
بازهم میخواهم اش گوش دهم … و این میرساند که آنکه میرساند عاشق است که کور میتواند باشد پس هوا را از او بگیر، خنده ات را نه … باز میخواهم اش گوشش دهم با تو بازهم میخواهمت کنارت باشم با تو بازهم میاید میریزد بهم ذهنم را بازهم میاید میکند دستم را به نوشتن پس هوا را از من بگیر، خنده ات را نه … هوا را ، فضا را از من...
-
دختره اینجا نشسته گریه می کنه زاری می کنه از برای من پرتقال من..
دوشنبه 7 آذرماه سال 1390 14:47
بودنت هنوز مثل بارونه ، تازه و خنک و ناز و آرومه حتی الان از پشت این دیوار که ساختم ، تا دوستت نداشته باشم .. اتل و متل بهار بیرونه مرغابی تو باغش می خونه باغ من سرده همه ی گلهاش پژمرده دونه دونه … بارون بارونه … بارون بارونه … بارون بارونه … بارون بارونه … دلم تنگه پرتقالِ من ، گلپر ِ سبز ِ قلب زار من منو ببخش!از...
-
ساری گلین
دوشنبه 7 آذرماه سال 1390 14:47
دامن کشان، ساقی می خواران، از کنار یاران، مست و گیسوافشان، می گریزد بر جام می، از شرنگ دوری، بر غم مهجوری، چون شرابی جوشان، می بریزد دارم قلبی ، لرزان ز رهش ، دیده شده نگران ساقی می خواران، از کنار یاران، مست و گیسوافشان، می گریزد ... پ.ن: گ ا ه ی د ل م ب ر ا ی ش ت ن گ م ی ش و د...
-
پست شصت و پنجم
دوشنبه 7 آذرماه سال 1390 14:47
روزهای بدی میرسد.. که از شدت تنهایی بالشت را به آغوش میکشی... اما! روزهای بدتری هم میرسد که بالشت را به آغوش میکشی، چون کسی را لایق آغوش خود نمیبینی... پ.ن: از آدمها بت نساز، که مجبور بشی یک روز آن را بشکنی!
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 7 آذرماه سال 1390 14:47
وقتی جای خنده غم میشینه روی لبام، تشنه نوازشم، خسته از خستگیام، وقتی که دستای من گرمیه دستی میخواد، وقتی یه لحظه خوشی به سراغم نمیاد، . . . . تو نمیتونی هیچ غلطی بکنی...!
-
پست شصت و دوم
دوشنبه 7 آذرماه سال 1390 14:47
ساعتها را بگذارید بخوابند . بیهوده زیستن را نیازی به شمردن نیست
-
بدون شرح!!!!
دوشنبه 7 آذرماه سال 1390 14:47
عشق صدای گیتار نیست... صدای پیانو هم نیست... عشق صدای فنر تخت است...! :|
-
خیلی دور،خیلی نزدیک
دوشنبه 7 آذرماه سال 1390 14:46
-یه مریضه اورژانسی بود..که آقای دکتر زحمت کشیدن ما رو رسوندن -آها،ما دیگه داشتیم میرفتیم سراغ ۷سین خودمون. -۷سین؟ -سحابی ها، میخوایم به سحابی جبار نگاه کنیم.میگن اگه وقت سال تحویل به سحابی جبار نگاه کنی و آرزو کنی،آرزوت برآورده میشه...البته اینو دخترا میگن (با لبخند). -حالا کجاس؟ -چی؟ -همین سحابیا که میگین.....
-
خونه تکونیه وبلاگ
دوشنبه 7 آذرماه سال 1390 14:45
اینجا هم وبلاگ تکونی شد :دی هووووووووررررررراااااااااااااااا
-
عشقم...
دوشنبه 7 آذرماه سال 1390 14:45
لمسه دستِ تو،گرمه تنِ تو..همیشه یادِ من میمونه..شب تا صبح فکرِ تو،لذت از عشقِ تو..ممنونم از حسِ خوب تو عشقم... بیا باهم بریم بالا..فقط من و تو من و تو بریم یه جایی که فقط بشنوم من صداتو... عشق من... عشق تو... عشق من... عشق تو... عشق من... عشق تو... عشق من... عشق تو... دوست دارم لمسه دستِ تو،گرمه تنِ تو..همیشه یادِ من...
-
یک سال دیگر
دوشنبه 7 آذرماه سال 1390 14:45
سالی که نکو بود از بهارش پیدا بود... امسال تو رو از دست دادم.. با تمام سختی ها و دوریاش داره تموم میشه.. خیلی چیزها یاد گرفتم امسال آدم هایی اومدن و رفتن اتفاق هایی افتاد و تموم شد من موندم با یک دنیا تجربه امسال به شدت داره بوی عید میاد...:) نوروزم رو کنار برج ایفل جشن میگیرم.. پ.ن: .)عید همه مبارک .) باید که روزی...
-
مرا ببوس برای آخرین بار
دوشنبه 7 آذرماه سال 1390 14:45
دوباره میخندی..دوباره میخندی...وباز باهم هستیم.. پ.ن: :(
-
تو حتی نبایداسم دل رو بیاری
دوشنبه 7 آذرماه سال 1390 14:45
تو حتی نباید اسم دل رو بیاری چه برسه به تنگ شدنش رو :| اگه هم دلی داشته که تنگ شده اول باید اون جک و جنده های دورش رو میریخته دور بعد دهن باز میکرده! ۱۰۰٪ همه چیز همون لحظه تموم شد.
-
یک سال گذشت و ..
دوشنبه 7 آذرماه سال 1390 14:44
یک سال گذشت و یاد تو هنوز نرفته از دلم یک سال گذشت و در پی یک آرزوی باطلم یک سال گذشت و یاد تو هنوز نرفت از دلم یک سال گذشت و در پی یک آرزوی باطلم تابستون مثل خوابی بود پائیز دلتنگی رسید زمستون هم تموم شد و بهاری از راه نرسید خونه همون خونه ولی... خالیه از هوای تو بارون و برف از کوچمون..نشسته رد پای تو.. رفتی و...
-
انصافت کو؟
دوشنبه 7 آذرماه سال 1390 14:44
تو با زبون خودت اومدی اقرار کردی که به من خیانت کردی..! من حتی ۱ لحظه هم باور نکردم چون بعد اون همه سال من بیشتر از چشمام بهت اعتماد داشتم... بخشیدم.. نخواستی و منو بردی زیر بار اتهام... باورم شد ...... باز هم گذشتم... دوباره اومدی با ادعا.. کدوم ادعا وقتی طرف همچنان تو زندگیت حکومت میکرد ! بعد این همه سال!!!! حرف من...
-
خر
دوشنبه 7 آذرماه سال 1390 14:44
خودتی...! پ.ن: بابا دست از این کارای خز و ضایع بردارین!!
-
سوغاتی
دوشنبه 7 آذرماه سال 1390 14:44
وقتی میای صدای پات از همه جاده ها میاد انگار نه از یه شهر دور که از همه دنیا میاد تا وقتی که در و میشه لحظهٔ دیدن میرسه هرچی که جادس رو زمین به سینهٔ من میرسه ای که توی همه کسم ، بی تو میگیره نفسم اگه تورو داشته باشم به هرچی میخوام میرسم، ، به هرچی میخوام میرسم … به هرچی میخوام میرسم … وقتـــــی تــــو...
-
نوشین لبان یا زهرمار ...؟!
دوشنبه 7 آذرماه سال 1390 14:43
شیوه نوشین لبان خدا خدا ، چهره نشان دادن است، عزیز من پیشه اهل نظر، دیدن و جان دادن است چون به لعلش میرسی خدا خدا، جان بده و دم مزن، عزیز من مزد چنین عاشقی، نقد روان دادن است من از دست غمت، من از دست غمت، عزیزم چه مشکل ببرم جان، چه مشکل ببرم جان با ما بی وفا تو که نبودی بی مهر و وفا تو که نبودی پر جور و جفا تو که...
-
!
دوشنبه 7 آذرماه سال 1390 14:43
خب خدا رو شکر
-
اگه یه روز.. دوباره
دوشنبه 7 آذرماه سال 1390 14:42
اگه یه روز بری سفر ، بری ز پیشم بی خبر اسیر رویاها میشم ، دوباره باز تنها میشم به شب میگم پیشم بمونه ،به باد میگم تا صبح بخونه بخونه از دیاره یاری ، چرا میری تنهام میزاری؟ اگه فراموشم کنی ،ترک آغوشم کنی پرنده ی دریا میشم ، تو چنگ موج رها میشم به دل میگم خاموش بمونه ،میرم که هرکسی بدونه میرم به سوی اون دیاری ، که توش...
-
تصادف
دوشنبه 7 آذرماه سال 1390 14:40
دلم میخواست میپریدم جلوی ماشینش و بهش میگفتم " آرین میدونم تو فقط خواهی فهمید من چی کشیدم..." به جای اینکه چشم دوختِ هم شویم او برود و من دوباره یادم بیاید چه به سرم آوردی.......... مهم نیست که چه بر سرم آمد... مهم این بود که مبرّا بودم از هر آنچه تهمت زده شد... گذشتم و رفتم به دنبالِ آنچه پاک بود... پی.اس:...