گوشه ای از کاغذهای پاره

کاغذ پاره های من

گوشه ای از کاغذهای پاره

کاغذ پاره های من

انصافت کو؟

تو با زبون خودت اومدی اقرار کردی که به من خیانت کردی..! من حتی ۱ لحظه هم باور نکردم چون بعد اون همه سال من بیشتر از چشمام بهت اعتماد داشتم... بخشیدم.. نخواستی و منو بردی زیر بار اتهام... 

باورم شد 

...... 

باز هم گذشتم... 

دوباره اومدی 

با ادعا.. 

کدوم ادعا وقتی طرف همچنان تو زندگیت حکومت میکرد ! 

بعد این همه سال!!!! 

حرف من معتبر بود یا اون جنده ای که باعث شد رویاهای جفتمون نیست شن؟  

هه! تو چشم و گوش بسته دروغ های پلیدشو باور کردیو اومدی باز هم به من تهمت...! 

چه که نکردی با من تو 

وقتی یادشون میافتم.. اونم فقط گاهی.. دلم میخواد که زودتر همین چندتا خاطره مونده هم پاک بشن! 

این انصاف بود که من به خاطر حرف تو و آبروی اون نکبت! لام تا کام حرفی نزدم..! بیچاره پسر عمه تو که خبر دار نشد هیچ وقت......  

 

 

 

 

خوشحالم حالا که تموم شده همه چیز و راحت ترم که اینارو هیچ وقت نبینی! چون چیزی نیستن! فقط واسه دلِ منه که به هیچ کس ربطی نخواهد پیدا کرد الا کسی که بفهمم لیاقت داره 

و مطمئنن اینایی نیست که تو رویا ها و تهمتای تو پرسه میزنن! 

 

 

 

پس این باشد هیچ 

و فقط حرفایی که صبح به قلم جاری شد و واسه همیشه تموم! (همین چند کلمه گم شده قاطی شیارهای مغذم و دیگه ۱ کلمه هم نموند!) 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

پ.ن: 

میخواد بخونه میخواد نخونه! به درک! 

اینا واسه دلِ منه نه کسه دیگه! 

عشقی که یه بار نقش زمین شد و  گند خورد توش! باکاردک هم نمیشه جمعش کرد. 

 

 

 

!

خب خدا رو شکر

تصادف

دلم میخواست میپریدم جلوی ماشینش و بهش میگفتم " آرین میدونم تو فقط خواهی فهمید من چی کشیدم..."  به جای اینکه چشم دوختِ هم شویم او برود و من دوباره یادم بیاید چه به سرم آوردی..........

مهم نیست که چه بر سرم آمد... مهم این بود که مبرّا بودم از هر آنچه تهمت زده شد... 

گذشتم و رفتم به دنبالِ آنچه پاک بود... 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

پی.اس: زندگی یعنی حس کردن معنی کاملِ گذشتن 

 گذشتن حتی از عشقت..! 

 

پی.اس.اس :  یک بار گفت قلبت را بده دست من..دادم... شکست، برای نگفتن اینکه شکسته، گمش کرد، و دیگر حتی خودش هم پیدایش نکرد...چه برسد به من که هروقت در آیینه نگاه میکنم، حفرۀ خالیِ قلبم، کلِ وجودم را در بر میگیرد... 

 

پی.اس.اس.اس: عشق همیشه در مراجعه است... 

بعدِ صدها هزار سال از خاک،چه مهم است پاک یا ناپاک... 

عشق اول فقط یه خاطره است؟ عشق بعدی همان فاجعه است؟ 

 

پی.اس.اس.اس.اس: 

شاید برای خیانتت بخشیدمت ولی؛ نتوانستم برای "ما"یی که خرابش کردی و لحظه های نابی که میتوانستیم داشته باشیم،میتوانستیم هایی...نامجوهایی که گوش بدادیم،ناکجاهایی که بروییم...ببخشمت... وای وای... حسرت... شاید هنوز... 

ولی نخواهد فهمید کِی  بخشیده میشود!

 

دعا میکنم که یا فراموش شوی و شویم... یا بخشوده شوی و بروی...