گوشه ای از کاغذهای پاره

کاغذ پاره های من

گوشه ای از کاغذهای پاره

کاغذ پاره های من

پست شصت و پنجم

روزهای بدی می‌رسد.. که از شدت تنهایی بالشت را به آغوش میکشی...

اما!

روزهای بدتری هم می‌رسد که بالشت را به آغوش میکشی، چون کسی‌ را لایق آغوش خود نمی‌بینی...
















پ.ن:

از آدم‌ها بت نساز، که مجبور بشی‌ یک روز آن را بشکنی!

خیلی دور‌،خیلی نزدیک

-یه مریضه اورژانسی بود..که آقای دکتر زحمت کشیدن ما رو رسوندن

-آها،ما دیگه داشتیم می‌رفتیم سراغ ۷سین خودمون.

-۷سین؟

-سحابی ها، میخوایم به سحابی جبار نگاه کنیم.میگن اگه وقت سال تحویل به سحابی جبار نگاه کنی‌ و آرزو کنی‌،آرزوت برآورده می‌شه...البته اینو دخترا میگن (با لبخند).

-حالا کجاس؟

-چی‌؟

-همین سحابیا که میگین..

-آها،اگه به سمت غرب نگاه کنید،۳تا ستاره‌ی پر نور می‌بینید که توی یه خطن،اون کمربند جباره.اگر بیشتر دقت کنید،۳تا ستاره‌ی کم نور دیگه هم هستن که پائین تر از اونان،اون ستاره وسطیه خود سحابی جبار.......پیداش کردین؟

-بله...

-اممم،البته این فقط صورت فلکیشها،بیشتره سحابیارو فقط به تلسکوپ می‌شه دید،

جبار یه زایشگاه ،ولی‌ سحابی اسکیمو هم خیلی‌ دیدن داره..قشنگترین قبرستونیه که توی عمرم دیدم...!

-قبرستون!؟

-آره..سحابی هم محل تولد هم محل مرگ ستارهاس.همشون بر میگردن به همونجایی که ازش متولد شدن.

-من نمیدونستم ستاره‌ها هم میمیرن....

-همشون میمیرن..! خیلی‌ از ستاره که ما الان داریم میبینیم،شاید میلیونها سال پیش مردن،ولی‌ ما بخاطر مسافتی که باهاشون داریم هنوز داریم اونارو میبینیم...

-...یعنی‌ انقدر دورن؟

-خیلی‌ دور،خیلی‌ نزدیک...

وقتی‌ با دنیای خودمون مقایسه کنیم خیلی‌ دورن،ولی‌ اگه با کهکشانهای دیگه مقایسه کنیم تازه میفهمیم چقدر به ما نزدیکن و ما خبر نداریم.....















پ.ن:

http://no-words.com/blog/songs/so%20close,%20so%20far/06%20-%20track%20%206-1.wma

امروز روز آخر بود...

دلم برای همشون تنگ میشه..

واسه روزای خوبی که همه با هم داشتیم...

شیما،محمدرضا،محمدعلی،ثنا

بهترین دوستهام...

تو حتی نبایداسم دل رو بیاری

تو حتی نباید اسم دل رو بیاری چه برسه به تنگ شدنش رو :| 

اگه هم دلی داشته که تنگ شده اول باید اون جک و جنده های دورش رو میریخته دور بعد دهن باز میکرده! 

۱۰۰٪ همه چیز همون لحظه تموم شد.