به دلم موند بیام اینجا ببینم یکی کامنتِ مربوط گذاشته ..!
دلم به هم می خورد از احساس خرج کردن ! مسئولیت ها سنگینی می کنند و باید بزرگ شد و گذاشت به تو تکیه کنند . با من از عشق نگو ....عشق یا نیست یا حرام شده بر من و من این احوال را پذیرفته ام . پس به من نگو چرا خیره نمی شوی!
نوشته شده توسط شاهـــین...!
ولی دیگر روزگار من!
تو خودت را دوست داری! نه من رو .. نه ما رو ...!
پ.ن: دیگه بسه لطفاً !!! من خیلی وقت است که همۀ کاش ها رو بالا آوردم!
همون موقع که بیرحمانه و سنگدلانه من رو از ماشینت بیرون انداختی و اگر 1 ثانیه دیرتر میجنبیدم از نقش زمین بودن! لندکروزرِ من رو له کرده بود و شاید تو بالای چوبِ دار!!!! حالا بماند بلایی که سرم آمد..!
پ.ن: به حرمت بخشیده شدنت حتی دیگر نمی بایست اسمم را بر زبان می آوردی و بیاوری! عوض شده ای؟ باشه برات خوشحالم! تویی که همیشه یه طرفه پیش قاضی میروی..!
پ.ن: کدام مجنونی عشقش را اینگونه میفروشد که تو فروختی؟ بکر بودن "ما"را به دستِ چندم بودنِ یک دوست اون هم فقط برای 1 شب فروختی! " جنس فروخته شده به هیچ عنوان پس گرفته نمی شود! " چون راحت بدست نیومده بود.!
مرد باش و بس کن.. چه دیدی! شاید همه چیز یه جورِ دیگه شد حتی بدون تلاشِ تو..!
یکی دیگر که بیاید، مریم و هرچه این حس های ناب چند سالس، میرود درِ کوزه و آبش هم میدهی بقیه بخورند! یکی که با اخلاق تو سازگار باشد،سازگارتر از منِ سازه!
به حرمت عشق نابمون "بسه لطفاً"
تو خیابونای تهران که ندیدمش.. شاید اینجا تو خیابونای پاریس یهو دیدمش..
خیلی عادی از کنار هم گذشتیم و انگار نه انگار که ۵ سال باهم دوست بودیم...
امشب