ری را
صدا می آید امشب
از پشت کاچ که بند آب
برق سیاه تابش، تصویری از خراب در چشم می کشاند
گویا کسی است که می خواند
اما صدای آدمی این نیست
با نظم هوش ربایی من آوازهای آدمیان را شنیده ام
در گردش شبانی سنگین، ز اندوه های من سنگین تر
و آوازهای آدمیان را یک سر، من دارم از بر
یک شب درونِ قایق دلتنگ خواندند آنچنان
که من هنوز هیبت دریا را
در خواب می بینم.
ری را، ری را
هوای آن دارد تا که بخواند در این شب سیاه
او نیست با خودش
او رفته با صدایش
اما خواندن نمی تواند
ری را، ری را
هوای آن دارد تا که بخواند در این شب سیاه
او نیست با خودش
او رفته با صدایش
اما خواندن نمی تواند
پ.ن:
می پرستمش این شعرو...! بدجور از درونم میگه...
جالب بود
سلام دوست عزیز وبلاگتان را مشاهده کردم ومطالب درخور توجهی داشتید.
چنانچه تمایل به تبادل لینک با سایت ما دارید به آدرس زیر مراجعه کنید و طبق راهنمایی داخل صفحه بعد از درج لینک ما در سایت لینک خود را ثبت کنید:
http://www.farsidl.com/page.php?6
(صفحه تبادل لینک)
با تشکر تیم مدیریت سیستم های آنلاین شرکت جاوید گشت ایرانیان