گوشه ای از کاغذهای پاره

کاغذ پاره های من

گوشه ای از کاغذهای پاره

کاغذ پاره های من

پست بیست و هفتم

وقتی نرگس مرد گلهای باغ ماتم گرفتند و از جویبار خواستند برای گریستن به آنها چند قطره آب وام دهد.جویبار آهی کشید و گفت:

"به درجه ای نرگس را دوست می داشتم که اگر تمام آبهای من به اشک مبدل شود و دوباره آنها را بر مرگ نرگس بپاشم باز کم است."

گلها گفتند: راست می گویی چگونه ممکن بود با آن همه زیبایی نرگس را دوست نداشت..."

جویبار پرسید:   "مگر نرگس زیبا بود؟!"

گلها گفتند: تویی که نرگس غالبا" خم می شد و صورت زیبای خود را در آبهای شفاف تو تماشا می کرد باید بهتر از هرکس بدانی که زیبا بود."

جویبار گفت:

"من نرگس را برای این دوست می داشتم که وقتی خم می شد و به من نگاه می کرد می توانستم زیبایی خود را در چشمان او تماشا کنم."

 

 

 

                                                                                                    "اسکار وایلد"

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد