وقتی نرگس مرد گلهای باغ ماتم گرفتند و از جویبار خواستند برای گریستن به آنها چند قطره آب وام دهد.جویبار آهی کشید و گفت:
"به درجه ای نرگس را دوست می داشتم که اگر تمام آبهای من به اشک مبدل شود و دوباره آنها را بر مرگ نرگس بپاشم باز کم است."
گلها گفتند: راست می گویی چگونه ممکن بود با آن همه زیبایی نرگس را دوست نداشت..."
جویبار پرسید: "مگر نرگس زیبا بود؟!"
گلها گفتند: تویی که نرگس غالبا" خم می شد و صورت زیبای خود را در آبهای شفاف تو تماشا می کرد باید بهتر از هرکس بدانی که زیبا بود."
جویبار گفت:
"من نرگس را برای این دوست می داشتم که وقتی خم می شد و به من نگاه می کرد می توانستم زیبایی خود را در چشمان او تماشا کنم."
"اسکار وایلد"