عروسکم..
امشب به اغوشم نیامدی...
من
غمگین و افسرده
با رویای دخترکت
نالان و منزوی
به گوشه پنجره روبه باغمان
پناه برده ام
تا شاید نیمه شب
به خیال کودکم سفر کنی...
یارم...
عشقت از وجودم جدا نیست
تار و پودش ریشه در حیاتم دارد...
برگرد...
برگرد تا شاید
تار و پود پوسیده قلبم
از نو
تازه شود...
دل غمگین و تنهایت را به دستان پر ز مهرم بسپار
تا با اشکهایم
شفا دهم
زخمهایش را....
امشب به خوابم بیا...
بیا تا با تمام وجودم
عشقم را نثارت کنم
امشب به خیالم بیا.....
سلام دوست عزیز
وبلاگ زیبایی دارید ..موفق باشید
من آماده ی تبادل لینک با شما هستم
در صورت امکان و دلخواه شما مرا با نام
.::شب سرد::. لینک کنید و من را از طریق نظرات
وبلاگ با خبر سازید تا شما را با نام دلخواهتان
لینک کنم ..با تشکر
www.coldnight.blogsky.com
متچکرم..ولی نه ممنون
به نظرم عاشقی......
خیلی سخته خیلیییییییییییییی
نه؟
خودم هنوز نمی دونم چیم...! ولی هرچی هست سختیس قابل وصف نیست...
راستی عاشقا چه جوریین؟